باران و واکسن چهارماهگى
عسل مامان بلاخره واکسن چهارماهگى هم زده شد.
واى که مادر بودن چقدر سخته قلبم داشت از سينه ميزد بيرون خوبه که بابايي هست وقتى بابايي هست از هيچى نميترسم دلم آروم ميشه با اون دستهاى قويش پاهاى کوچولوى تورو گرفته بود و واکسن زده شد و دختر کوچولوى من بعد کلى گريه تو بغل بابا جونش خوابش برد دستام ميلرزيد عشقم دست خودم نيست مامان بشى درکم ميکنى اومديم خونه دو ساعت فقط تو بغلم بودى تا خوابت برد خيلى دوستت دارم پرنسسم,عروسکم, عشقم
دختر کوچولوى مظلومم
اينم از جاى واکسن الهى مامان واست بميره
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی