بارانباران، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

براى دخترمون

بدون عنوان

1394/3/14 14:28
نویسنده : مامان روناک
284 بازدید
اشتراک گذاری

سلااااااااام بعد از يک غيبت بزرگ 

عزيز دل مامان امروز هفت ماه و بيست و يک روزته,مامان اين مدت تنبل شده بود و وبلاگتو آپ نکرد چون با گوشى خيلى سخته آپ کردن وبلاگ ولى امروز ديگه دلم نيومد اين همه اتفاقات قشنگ که اين مدت افتاده رو تعريف نکنم,عشق مامان 15ارديبهشت اولين مرواريد قشنگت نيش زد واى که چه بساطى داشتيم قبل اون الهى واست بميرم که دختر خوشروى من چه بيقرار شده بود جالبتر از همه چيز اين بود که بلافاصله دندون کنارى هم نيش زد و دندوناى دختر ناز من با هم قد کشيدن.نشستنتم دقيقا با دندون درآوردنت شروع شد خودت همش قبلش تلاش ميکردى بشينى وقتى اصرارتو ديدم گذاشتمت تا ياد بگيرى ولى چه عرض کنم که شما به ياد دادن من احتياج نداشتى چون فقط دو سه دفعه کنترلتو از دست دادى و زودى نشستى خوشکل مامان.

عزيز دلم اين مدت خيلى شيطون و بازيگوش شدى نميزارى مامان به کارا برسه و بايد بشينه تا بازى کنيد عشقم همينکه کنارت بشينم واست کافيه فقط ميخواى جلو چشات باشم گوگوليه من.

چند روزه که چهار دست و پا راه ميرى خيلى وقته که ميا فتادى رو چهار دست و پا ولى نميرفتى فقط خودتو تاب ميدادى واى که چقد بامزه اى ديروز مامان جون و بابا جون و دايى و خاله ها اومده بودن بهمون سر بزنن آخه من و بارانى يک هفته ست سرما خورده بوديم تو خداروشکر بهترى ولى مامان همچنان بى حاله خيلى خوب بود اينجا بودن وقتى رفتن هر دوتامون دلمون گرفت تو وقتى تنها شديم زدى زير گريه انگار واقعا دلتنگشون شدى. بابا جون و مامان جون يک سارافون  خيلى خوشکل با چند تا گيره ى مو خيلى شيک واسه دخملى خريدن دستشون درد نکنه ما هم هفته ى بعد ميريم اونجا چون بابايى قراره يک مدت پيشمون نباشه از الان دلتنگشيم ,در ضمن مامانى تو جشنواره ى نى نى و طبيعت شرکت کرديم  فقط دوس داشتم تو هم تو عکسها باشى گلم عشق کوچولوى من وگرنه تو هميشه واسه خودم اولى.

خوب عشقم خيلى طولانى شد يه عالمه عکس دارى که هر وقت مقدور شد ميزارمشون عاشقتم جوجوى خوشکلم 

پسندها (2)

نظرات (1)

مامان هدی
15 خرداد 94 15:06
مبارکش باشه مرواریدای قشنگش بچه ها خیلی شیرین و دوست داشتنی هستن. انشالله همیشه سالم باشن
مامان روناک
پاسخ
ممنون خاله جون